حادثه ای تاثر انگیزدر نهاوند :برادر كشي به روشي دراماتيك

یزدفردا "گروه استان‌ها- سالها است كه از بيماري رواني رنج مي برد چندين بار در بيمارستان سينا همدان بستري شده و هر بار براي مدت چندين روز از خانواده بدور بوده...

به گزارش یزدفردا به نقل از
معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي شهرستان نهاوند :سالها است كه از بيماري رواني رنج مي برد چندين بار در بيمارستان سينا همدان بستري شده و هر بار براي مدت چندين روز از خانواده بدور بوده كم كم صبر همسرش لبريز شده با وجود داشتن دو فرزند ديگر طاقت زندگي با همسرش را ندارد تحت فشار روحي فراواني قرار گرفته هر حركت همسرش در بين فاميل، همسايه ها و دوستان عكس العملي در پي دارد.

يكي علت مشكلات رواني شوهرش را او دانسته و عنوان مي دارند چنانچه شما از او خوب مراقبت مي كرديد حالا به اين مرض گرفتار نمي شد. ديگري مي گفت زن بايستي سنگ صبور مردش باشد اگر شما كمي طاقت سختي داشتيد الآن اوضاع به شكل ديگري بود . خلاصه او كه ديگر خسته شده بود از طريق مراجع قضايي دادخواست طلاق داد و نهايتا" پس از كش و قوسهاي فراوان 8 سال پيش موفق به گرفتن طلاق شد. با جاري شدن صيغه طلاق زن بچه ها را رها و خود را از زير انواع فشارهاي وارده رهايي داد.

مرد تنها ماند با كوله باري از دردها- رواني پريشان و دو فرزندش. با حمايت مادر ، دخترش را شوهر داد و با پسر نوجوانش در كنار مادر روزگار را سپري مي كرد . هر گاه مادر در كنار او نبود انگار مشكلات روانيش دو چندان مي شد كمتر در انظار آفتابي مي شد تا بتواند در عالم خود كمي از آلام بوجود آمده بكاهد.

آخرين بار كه مادر جهت مداوا به تهران رفته بود بالآخره آن اتفاق ناگوار رخ داد. ساعت 1100 صبح مورخ 22/9/88 بود فرهنگ 43 ساله كه اعصاب و روانش كاملا" بهم ريخته بود و روزگار را همانند كلاف سردرگمي احساس مي كرد از طرفي نزديكان وي نيز ديگر نمي توانستند جاي خالي چند روزه مادر را براي او پر نمايند در اقدامي عجيب اثاثيه و كليه لوازم مادرش را به كوچه ريخت . انگار مي خواست با اين عمل گمشده خود را در لابلاي وسايل مادر پيدا نمايد.

همسايه ها با ديدن اين حركت بلافاصله برادر وي اكبر را در جريان ماجرا قرار دادند وقتي اكبر سراسيمه به خانه مادر رسيد با انبوهي از وسايل كه در داخل كوچه تل انبار شده بود مواجه و لذا خواست كه فرهنگ را از اين حركت منع نمايد كه با عكس العمل شديد او روبرو شد . فرهنگ با كارد آشپزخانه به اكبر حمله ور شد و برادر از ترس پا به فرار گذاشت .

اكبر كه چاره اي نداشت سريعا" ماجرا را به ديگر برادرش علي اطلاع داد. علي نيز سريعا" خود را به منزل مادر رساند و از ديدن اين همه اسباب و واثاثيه مادر كه در كوچه بهم ريخته شده بود شوكه شد آخر همه كاري از برادرش انتظار داشت الا اين موضوع ، بهر حال نزديك برادر شد و قصد داشت همانند دفعات قبل او را آرام كند كه فرهنگ در يك اقدام سريع با همان كارد آشپزخانه ضربه اي شديد به بازوي علي زد و علي را غرق به خون نمود .

علي وقتي ديد فرهنگ به اين راحتي دست از سر او بر نمي دارد دست بر جيب برد و چاقويي را درآورد و چندين ضربه به فرهنگ زد و او را نقش بر زمين كرد تعدادي از همسايه ها كه شاهد ماجرا بودند بهمراه اكبر با خودرو يكي از اهالي محل فرهنگ را به بيمارستان منتقل نمودند اما ديگر رمقي براي او نمانده بود و دار فاني را وداع گفت.

علي كه از شدت ضربه چاقوي برادر سخت مجروح شده بود در مسير رفتن به خانه آلت قتاله را در خيابان رها نمود و به منزل رفت ، پس از گذشت دقايقي بدليل شدت خونريزي تصميم گرفت جهت مداوا به بيمارستان برود تا خود را به پزشك معرفي كند كه در بيمارستان با جسد برادرش فرهنگ مواجه شد.

علي توسط مامورين دستگير و در بازجويي چنين عنوان داشت كه : برادر مرحومم نزديك به 20 سال است از ناراحتي رواني رنج مي برد همه اعضاء خانواده به نحوي درگير مسئله او بودند چندين سال قبل همسرش از او طلاق گرفت و مشكلات او دو چندان شد . فقدان پدر و سرپرستي خواهر - برادران و مادرمان فشار زيادي بر او وارد نمود و كم كم دچار مشكلات رواني شد ما گله اي از او نداشتيم تقريبا" همه به رفتار او عادت كرده بوديم .

هر بار كه مادرم بنا به مقتضيات چند روزي را در خانه نبود او بهم مي ريخت و به هر ترفندي كه شده تا حضور مجدد مادر او را آرام مي كرديم. اما اينبار قضيه فرق كرده بود بمحض ديدن فرهنگ او با چاقو به من حمله ور شد و مرا مجروح ساخت و قصد داشت تا من را بكشد ناچار بودم از خود دفاع كنم به هيچ وجه قصد كشتن او را نداشتم از اين حركت كاملا" پشيمانم.

مادر هيچ شكايتي از فرزندش ندارد و تنها عنوان مي دارد كاش هيچ وقت به تهران نرفته بود تا شاهد يك چنين اتفاق دردناكي باشد همه فكر مي كردند كه فرهنگ هيچ احساسي ندارد اما تنها يك مادر مي تواند بفهمد كه حتي فرزندي كه دچار بيماري رواني است مي تواند به احساسات مادر پاسخ بدهد . گله و شكايتي ندارم اتفاقي است كه افتاده بايستي با روزگار ساخت.اين جمله آخر مادر فرهنگ بود.


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا